داستان دانه انسان است تا انسان هست این دانه سبز خواهد شد و سنگ را خواهد شکافت و به سوی تو سر بر خواهد کشید

۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

کلمات زیبا

به نام خدا

 

روزی پیرمردی کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و یک قوطی و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در آن بود. او چند سکه در قوطی پیرمرد گذاشت و بدون اجازه تابلویش را برداشت و چیز دیگری روی آن نوشت .

عصر آن روز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که در قوطی که جلوی مرد کور بود پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

معرفی کتاب کوری

داستان از ترافیکِ یک چهارراه آغاز می‌شود. رانندهٔ اتومبیلی به‌ناگاه دچار کوری می‌گردد. به فاصلهٔ اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشم‌پزشک‌اند، دچار کوری می‌شوند. پزشک با معاینهٔ چشم آن‌ها درمی‌یابد که چشم این افراد به‌طور کامل سالم است، اما آن‌ها هیچ‌چیز نمی‌بینند. جالب آن است که برخلاف بیماری کوری، که همه‌چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید می‌شوند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

کبوتر کم صبر

به نام دوست که هرچه هست از اوست                                                                                                                                                                                              

 روزی بود و روزگاری بود . یک جفت کبوتر بودند که در ایام نوروز همسر و هم خانه شده بودند و در گوشه ی کشتزاری در پای درختی خانه ساخته و به خوبی زندگی میکردند . 

یک روز کبوتر ماده گفت این خانه خیلی مرطوب است و باید جای بهتری پیدا کنیم . کبوتر نر گفت حالا تابستان در پیش است و هوا رو به خشکی میرود . ساختن لانه ای به این بزرگی که پشت آن هم انباری دارد مشکل است . مدتی همان جا ماندند و از اول تابستان که گندم و برنج و حبوبات فراوان بود ، هر روز غذای خودشان را در صحرا میخوردند و مقداری هم به خانه می آوردند و برای زمستان ذخیره میکردند ؛ آن وقت خوشحال شدند و با هم گفتند که امسال زمستان از داشتن خوراک راحت خواهیم بود .  چندی گذشت و دانه های ذخیره شده را نگاه کردند تا این که تابستان هم به پایان رسید و دانه ها در صحرا کم تر شد و چند روز که کبوتر ماده که در پرواز کردن ناتوان تر بود در خانه ی خود می ماند و کبوتر نر  به دور دست می رفت و مقداری دانه برای جفتش می آورد .  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

عیسی و یهودیان

    به نام حق                                                                                                                                                                  روزی حضرت عیسی از راهی میگذشت . ناگهان چند مرد یهودی در مقابل ایشان حاضر شدند و به ایشان ناسزا گفتند . اما حضرت عیسی با مهربانی با آنان سخن گفت و آن ها را دعا کرد . شخصی شاهد آن ماجرا بود و به حضرت عیسی گفت آن ها تو را ناسزا میگویند و شما آنان را دعا میکنید ! این چه کاری است ؟
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

معرفی کتاب پدر پولدار و پدر بی پول

در این کتاب رابرت کیوساکی دربارهٔ روش‌های زندگی افراد پولدار و افراد بی‌پول صحبت می‌کند. او از کودکی خود می‌نویسد و اینکه زندگی در کنار پدر واقعی او که یک معلم باهوش و بسیار محبوب اما فقیر بوده و زندگی در کنار پدر بهترین دوستش که او دوستش را دربارهٔ پول و قواعد آن آموزش می‌داد

مشخصات، قیمت و خرید کتاب پدر پولدار، پدر بی پول اثر رابرت کیوساکی |  دیجی‌کالا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

تقویم

اسکرول بار

هدایت به بالای صفحه

ابزار وبلاگ

ابزار رایگان وبلاگ

ابزار وبمستر