داستان دانه انسان است تا انسان هست این دانه سبز خواهد شد و سنگ را خواهد شکافت و به سوی تو سر بر خواهد کشید

۲۵ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

چند قصه قدیمی شب یلدا

شب یلدا یکی از مناسبات زیبای ایرانی هاست که شب زایش خورشیدبرای بار دیگر در سال شمسی است.

در این شب بزرگان فامیل برای بچه ها قصه های فراوانی میگویند تا آنها را سرگرم کنند، بنابراین در کنار خوراکی های خوشمزه، قصه های مختلف نیز شب یلدا را در ذهن کودکان ایرانی منقوش میسازد. از اصیل ترین قصه های مربوط به شب یلدا آن است که ننه سرما که با خود هرسال سرما را می آورد، یکی از فرزندانش که نامش چله کوچکه است را نجات میدهد و بعد نیز شبی مصادف با پایان پاییز به خانه میرود، چای دم میکند و منتظر عمو نوروز که با خود بهار و سبزی می آورد، میماند. اما خیلی نمیگذرد که ننه سرما خوابش میبرد و 9 ماه در خواب میماند! بنابراین ننه سرما و عمونوروز هیچگاه ملاقاتی نخواهند داشت.
 

با توجه به اینکه شب یلدا نزدیک است و همه خانواده ها در این شب به تعریف قصه و داستان و اشعار حافظ می پردازند، آسمونی در این بخش چند قصه قدیمی شب یلدا را برای شما عزیزان تهیه کرده است که دعوت می کنیم تا پایان همراهمان باشید.

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

خوشبخت کردن

به نام خدا

 

زن: عزیزم! یادت هست روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا می خوای با من ازدواج کنی، چی جوابم دادی ؟
شوهر: آره، دقیقا یادمه که چی گفتم،
گفتم می خواهم یک نفر را در زندگی خوشبخت 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

شباهت کامل

به نام خداوند جان و خرد

 

روزی از روز ها پیامبر اکرم صلی الا علیه و اله و سلم در کنار اصحاب خود درحال سخنرانی بود . پس از اتمام مجلش در کنار چندی از یاران گرم گفت و گو شد . ایشان یکی از پا هایشان را دراز کرد و پرسید به نظر شما پای من بیشتر از همه به چه چیزی شباهت دارد . همه ی آنها به چیزی تشبیه دادند . یکی گفت مانند شاخه ی گلی زیبا دیگری  گفت مانند تنه ی درختی تنومند و... 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

مهاجرت به شرط مرگ یا زلزله

روزی مردی فقیر نزد بزرگی عالم رفت و از دست تنگی و بیچارگی گله کرد . او گفت در روستا زمینی کوچک و کلبه ای چوبی و محقرانه دارد . و هرچه قدر که کار میکند حتی  سبب تامین خورد و خوراک او و خانواده اش نمیشود . او با ناراحتی گفت  هر روز از روز قبل تنگ دست تر و فقیر تر میشوم .

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

جمع کردن هیزم از صحرا

به نام خالق یکتا                                

 

                                                                                                                                      رسول اکرم (ص) در یکی از مسافرت به همراه اصحابش ، در سرزمینی خالی ، و بی آب علف فرود آمدند . به هیزم و آتش نیاز داشتند . ایشان فرمودند باید مقداری هیزم جمع کنیم . همه با تعجب به یک دیگر مینگریستند و به پیامبر (ص) گفتند یا رسول الله ، این بیابان خالیست ؛ هیزمی در آن یافت نمیشود . ایشان هم فرمودند هرکس هر اندازه که میتواند جمع کند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

کبوتر و سه پند با ارزش

به نام خدا

 

یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

پادشاه پیشگو

به نام خالق پاک سرشت


روزی روزگاری حاکمی زندگی میکرد که میتوانست با دیدن ستاره ها آینده را پیش بینی کند . از قضا روزی فهمید که قرار است بلایی سهمگین به سرش بیاید  برای همین دستور داد که قصری از سنگ خارا برایش بسازند و فقط یک روزنه برایش بگذارند .


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیرحسین افتخار

تقویم

اسکرول بار

هدایت به بالای صفحه

ابزار وبلاگ

ابزار رایگان وبلاگ

ابزار وبمستر