پسربچه ی فقیری وارد کافی شاپ شد . پشت یکی از میز ها نشست .
گارسون برای گرفتن سفارش به سمت پسر رفت . وقتی رسید ، پسر از او پرسید بستنی شکلاتی چند است ؟
پسربچه ی فقیری وارد کافی شاپ شد . پشت یکی از میز ها نشست .
گارسون برای گرفتن سفارش به سمت پسر رفت . وقتی رسید ، پسر از او پرسید بستنی شکلاتی چند است ؟
به نام خدا
روزی زنی جوان در حال قدم زدن بود . همان طور که قدم میزد ناگهان عقربی را دید که در آب افتاده و دست و پا میزد . تصممیم گرفت عقرب را نجات دهد . دست خود را دراز کرد ولی عقبرب او را نیش زد . زن دوباره تلاش کرد تا عقرب را از آب بیرون بکشد ولی دوباره او را نیش زد .